به گزارش پارسینه، هفت نفر از سلسله قاجاریه، پادشاه ایران شدند و تاج بر سر گذاشتند اما پادشاه گمشده ای نیز هست که همیشه نادیده گرفته شده اگرچه مثل این هفت نفر برای مدتی خیلی کوتاه تاج بر سر گذاشته است.
فتحعلیشاه دومین پادشاه قاجار بود که برای دریافت مالیات فارس در اصفهان در سن 62 سالگی بعد از 37 سال پادشاهی درگذشت.
جانشین وی از مدت ها قبل مشخص شده بود؛ یعنی محمد میرزا، نوه فتحعلیشاه که در زمان مرگ پادشاه، در تبریز به سر می برد.
ناگهان برای پادشاهی آشوب و بلوا می شود و شخصی روی تخت می نشیند که امروز نامش را از فهرست پادشاهان قاجار حذف کرده اند ؛ علیشاه قاجار.
اما علیشاه که بود و چه کرد و چرا اسمش را از فهرست پادشاهان قاجاری حذف کرده اند؟
ماجرا به وصیت بنیانگذار سلسله قاجار ، یعنی آقا محمد خان قاجار بر می گردد؛ وصیتی که به برادرزاده خود، یعنی فتحعلیشاه قاجار کرد.
آقا محمد خان، فتحعلیشاه را جانشین رسمی خود انتخاب کرد و برای محکم کاری، جانشین فتحعلیشاه را نیز (عباس میرزا )تعیین کرد.
به دستور آقا محمد خان، عباس میرزا پسر فتحعلیشاه، باید شاه سوم سلسله قاجار می شد اما عباس میرزا بعد از شاهی پدرش زنده نمی ماند که پادشاهی خودش را ببیند و یک سال پیش از مرگ پدرش بر اثر بیماری می میرد و تاج و تخت بدون ولیعهد باقی می ماند.
با این همه آقا محمدخان به فتحعلیشاه توصیه کرده بود که عباس میرزا با دختر میرزا محمد خان بیگلربیگی دولو ازدواج کند و پسری که از ازدواج این دو طایفه قاجار نسب دارد، ولیعهد بعدی باشد. پس با مرگ عباس میرزا، تکلیف روشن بود و همینجا است که داستان اصلی ما آغاز می شود.
پادشاه گمشده سلسله قاجار یعنی علی میرزا متولد 26 بهمن 1174 بود؛ پسر فتحعلیشاه و برادر تنی عباس میرزا بود.
از طرف مادر به طایفه دولو می رسید و برای همین هم بعد از مرگ عباس میرزا خودش را لایق پادشاهی می دانست. علی میرزا فرزند دهم فتحعلیشاه بود و شش سال از عباس میرزا کوچکتر بود. مدتی حاکم تهران بود و بعد هم بر یزد حکمرانی می کرد. از طرف شاه لقب ظل السلطان را گرفت . با مرگ عباس میرزا، علی میرزا تلاش کرد تا فتحعلیشاه او را به عنوان ولیعهد منسوب کند اما پدرش محمد میرزا، پسر عباس میرزا را انتخاب کرد البته تنها علی میرزا نبود که دلش می خواست پادشاه شود، دو برادر دیگر او نیز در پی پادشاهی بودند.
با مرگ فتحعلیشاه، در اصفهان دعوا بر سر جانشینی شروع شد. قیام دو شاهزاده سرکوب می شود اما شاهزاده علی میرزا ( پادشاه گمشده )که آن زمان دوباره حاکم تهران شده بود، توانست خودش را علیشاه معرفی کند.
وی به سرعت جواهرات خصوصی فتحعلیشاه را ضبط و عمارت سلطنتی را هم تصرف کرد. علیشاه انسان ولخرجی بود و می دانست که خیلی از درباریان وی را لایق شاهی نمی دانند پس شروع به بذل و بخشش ثروت فتحعلیشاه کرد ( همان جواهراتی که فتحعلیشاه به هیچ وجه حاضر نمی شد از آنها خرج کند).
علی شاه با پول های پدرش مشغول خوش گذرانی بود و بین بزرگان بخشش می کرد مثلا یکبار 400 هزار تومان به شاهزادگان و سران سپاه و میرزا آقا خان، وزیر لشکر داد که از اصفهان به تهران رسیده بودند.
این شاه قاجاری تلاش داشت آنها را با پول بخرد، احتمالا به خاطر همین ولخرجی ها بوده که در برخی منابع به او لقب عادل شاه داده اند.
در واقع او میخواست با این ولخرجی ها، پایه های سلطنتش را محکم کند تا محمد میرزا نتواند او را شکست دهد؛ از طرفی انسان نترسی هم نبود. به محمد میرزا در تبریز پیام داده بود که از آذربایجان و نواحی اطرافش تا قزوین چشم پوشی می کند و محمد میرزا می تواند به سلطنتش در آن نواحی ادامه دهد.
در همین مدت به علیشاه خبر می دهند که محمد میرزا در تبریز در حال آماده کردن سپاه برای حمله به تهران است، پس علیشاه برادرش را با 15000 نفر به آذربایجان می فرستد که دو سپاه( سپاه برادر علیشاه و سپاه محمد میرزا) در منطقه تاکستان امروزی به هم می رسند اما جنگی اتفاق نمی افتد و برادر علیشاه سپاهش را تسلیم می کند.
علیشاه که دید با این همه بذل و بخشش این طور به او خیانت شده است و بی یار و یاور مانده، از کاخ شاهی فرار می کند.
قایم مقام، وزیر محمد میرزا که به تهران می رسد به این شرط از جانش می گذرد که هرچه خرج کرده باید پس بدهد. علیشاه هرچه زمین در ورامین داشت به قایم مقام می سپارد تا او را نکشد.
علی میرزا مدتی در امامزاده قاسم شمیران ساکن بود که اتفاق تازه ای می افتد. جهانگیر میرزا از قول شاه قلی میرزا، یکی از پسران فتحعلیشاه نقل می کند که قایم مقام جویای احوال ظل السلطان شده و چون دید من خراسان شدم ، گفت واهمه نداشته باش و به او بگو، تجدید سلطنت تو مثل آب خوردن است.
گویا این خبر را به گوش محمدشاه قاجار رسانده بودند و مدتی بعد به دستور شاه، قایم مقام کشته می شود و ظل السلطان هم که می بیند وزیر کاردان مرده است و شاه تنها مانده است تصمیم می گیرد یکبار دیگر برای رسیدن به سلطنت تلاش کند.
علی میرزا با چند نفر از بزرگان و امرای مازندران ملاقات می کند تا بتواند برای خودش دوستانی بیابد اما خبر این ملاقات ها به گوش محمد شاه می رسد.
از شاه می خواهد که کاشان و قم را به او بدهد تا برای همیشه از تهران برود اما شاه مسافرت مکه را به وی توصیه می کند. اواخر آبان ماه علی میرزا همراه با صد نفر مسلح روانه مکه می شود اما نزدیکی همدان مسیر را تغییر می دهند و به سمت مراغه می روند. علی میرزا که متوجه می شود قرار است به زندان برود جعبه کوچکی که چندین قطعه جواهر نفیس و ارزشمند دران داشته و مخفیانه با خودش آورده بود به یک نفر روستایی می دهد و می گوید زمانی که موقعیت مناسبی پیدا کردم، این جعبه را به من پس بده. علی میرزا را 6 ماه در مراغه حبس می کنند و بعد هم اورا به اردبیل می فرستند تا بقیه زندان را آنجا بگذراند.
علی میرزا موفق می شود 14 ماه بعد از زندان اردبیل فرار کند و به روسیه برود. دولت تزاری روسیه نمی توانست آن را قبول کند و از طرف دیگر نمیخواست او را تحویل ایران بدهد و برای همین به او گفت که باید روسیه را ترک کند. در نهایت علی میرزا هم به سرزمین عثمانی می رود، وی که فردی ولخرج و خوش گذران بود با فقر و تنگدستی نمی دانست باید چکار کند.
به کشاورزی که جعبه جواهراتش را داده بود، پیام می دهد و کشاورز نیز جعبه را برای او به بغداد می برد اما خرج خودش و دو پسرش که همراهش بودند با این چند قطعه جواهر در نمی آید و چند بار از کنسول فرانسه درخواست کمک می کند اما کسی به او اهمیتی نمی دهد. از دربار انگلیس کمک می خواهد که آنها وجود علی میرزا را به نفع خودشان می دانند و هر وقت میخواستند قراردادی با محمدشاه ببندند که شاه ایران مخالف بود، علی میرزا را تحریک می کردند که در مرزهای ایران مشکلاتی ایجاد کند.
و شاه ایران مجبور به عقب نشینی شود اما علی میرزا می خواست زندگی پر زرق و برقی برگردد اینجاست که به ناپلئون سوم نامه می فرستد و از پریشان حالی و بدهی هایش می گوید که باز هم هیچ جوابی نمی گیرد. ناصرالدین شاه که از اوضاع بد علیشاه باخبر بوده و می دانسته که هر از گاهی انگلیسی ها تحریکش می کنند، دستور می دهد سالی دو هزار تومان به وی بپردازند تا از این فلاکت نجات یابد و علی میرزا هم تا آخر عمر با همین دو هزار تومان سر می کند تا این که در سال 1234 در کربلا می میرد و علی میرزا ملقب به ظل السلطان 90 روز پادشاه ایران بود و در این مدت هم ثابت کرد که نه جرات نگهداری از تخت پادشاهی را دارد و نه لیاقت داشتن آن را، اما به هرحال تاج شاهی را به سر گذاشته و او را به لقبی که خودش می خواسته، یعنی علیشاه صدا کرده اند. به نظر می آید که به دلیل غیر قانونی بودن سلطنتش نامش را از کتاب ها حذف کرده اند و بعد از فتحعلیشاه، محمدشاه را پادشاه ایران نوشته اند
0 دیدگاه