اقدام به ترور و قتل قدمتی به اندازه عمر بشر دارد، اما اولین گروه سازمان یافته ترور تاریخ حشاشین از فرقهٔ نزاریه و شیعیان اسماعیلیه بودند که حسن صباح رهبری آنها را بر عهده داشت. کلمه انگلیسی Assassin`s به معنی تروریست از این کلمه گرفته شده است. حشاشین در زبان فارسی قدیم به معنی داروفروشان بودهاست و، چون در منطقه الموت گیاهان دارویی به وفور یافت میشد آنان صادر کننده دارو بودهاند و به آنها حشاشین گفته میشد.
هدف حشاشین
حسن صباح به عنوان یک متفکر، نویسنده و همچنین جنگجو شهرت فراوانی داشت و به او لقب «پیر کوهستان» داده بودند، لقبی که به تمام رهبران حشاشین بعد از صباح اطلاق میشد. او توانست اسماعیلیه را از تسلط خلفای فاطمیان در مصر آزاد کند و با رهبری خودش، اسماعیلیان را در سوریه و ایران متمرکز کند تا بتوانند آزادانه به فعالیتهای خود بپردازند.
این گروه به دلیل جنگ بر سر مذهب هدف اصلی خود را سرنگونی دولت سلجوقی قرار دادند، اما تعداد افراد حسن صباح کمتر از چیزی بود که بخواهد هدف خود را پیش ببرد.

اقدامات گروه تروریستی
اولین اقدام حسن صباح، فتح قلعه الموت قزوین به عنوان مرکز فرماندهی خود بود. با این حال به خاطر تعداد کم نفرات نمیتوانستند مستقیما با دولت سلجوقی مبارزه کنند پس به ترورهای هدفمند روی آوردند.
حسن صباح که فردی استراتژیست و با سیاست بود ترورها را شخصا برنامه ریزی میکرد. او زمانی که میبیند ملک شاه سلجوقی ارتباطش با وزیرش (خواجه نظام الملک پر طرفدار) بد شده، دستور قتل نظام الملک را میدهد. در پی این دستور طرفداران نظام الملک تصور میکنند که ملکشاه دستور قتل وزیر را داده و به همین خاطر او را مسموم و به قتل میرسانند.
پس از مرگ شاه درست زمانی که چهار تن از پسرانش بر سر جانشینی با هم در جنگ بودند، دولت سلجوقی به ضعیفترین حد ممکن میرسد و موقعیت برای حضور حشاشین کاملا فراهم میشود، اما اشتباه بزرگ گروه حشاشین که حمله مستقیم به یکی از برادران بود باعث شد تا هرگز به هدف خودشان نرسند.
این حمله برادران سلجوقی را دوباره متحد میکند و باعث میشود حسن صباح به هدف خود نرسد با این حال او هرگز از سلجوقیان شکست نخورد و در آخر در سال 1124 میلادی بر اثر بیماری در قلعه الموت از دنیا رفت.

افسانهای که حقیقت آن معلوم نیست
داستان سه یار دبستانی را " ادوارد فیتزجرالد" بر دیباچه ترجمه انگلیسی "رباعیات خیام" آوردهاست. او ادعا میکند که خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح، یاران دبستانی بودند که هم قسم شدند که هر کس زودتر به مقام و منصبی رسید، به دو نفر دیگر کمک کند. از بین این سه نفر، نظام الملک زودتر از همه منصبی یافت و وزیر امور سلجوقی شد و به قول خود وفا کرد. برای خیام مشاهرهای منظم برقرار کرد و به حسن صباح مقام عالی در دستگاه حکومت داد. اما پس از مدتی بین صباح و نظام الملک اختلاف افتاد و خواجه سرانجام توانست با فریب دادن شاه، حسن را در چشم سلطان سلجوقی خار کند. حسن قسم میخورد که انتقام بگیرد و راهی مصر میشود. در مصر از اسرار مذهب اسماعیلی آگاه شد. سران فرقه اسماعیلی به او یارانی کار کشته دادند و سپس وی به همراه یاران خود به ایران بازگشت و فرقهای به نام حشاشین تشکیل داد که با قتلها و آدمکشیهای خود دولت سلجوقی را به هراس انداخت.
0 دیدگاه